تجربهی دینی/ مصطفی ملکیان
تجربه دینی ( نقد و نظر)
ملکیان: تجربهی دینی اصطلاحی است که، در حوزههای الاهیات، فلسفهی دین، روانشناسی دین، و پدیدارشناسی دین، در مورد لااقل سه(نوع) پدیده بهکارمیرود:
نوع اوّل، نوعی شناخت غیراستنتاجی و بیواسطه، شبیه به شناخت حسّی، از خدا یا امر مفارق و متعالی (the Transcendent) یا امر مطلق (the Absolute) یا امر مینوی(the Numinous). این نوع شناخت حاصل استدلال یا استنتاج و خلاصه، شناختی غائبانه از خدا نیست، بلکه شناختی حضوری و شهودی است.
نوع دوم پدیدههایی روانشناختی و معنوی است، که بر اثر خودکاوی بر آدمی مکشوف میشوند و مؤمنان و متدینان آنها را معلول شناخت و گرایش ذاتی و فطری انسانها، نسبت به خدا، تلقّیمیکنند. از نظر مؤمنان و متدینان، کشمکشها، آرزوها و امیدها و آرمانها، و شهودهای روحانی و معنوی آدمیان، و احساس تعلّق و وابستگیای که آدمیان به امری نادیدنی و غیبی دارند، همه، تبیینناپذیر و ایضاحناشدنیاند، مگر اینکه فرض و قبول کنیم که، به گفته رودولف اویکن(Rudolf Eucken)، فیلسوف آلمانی (1846ـ1926)، «در درون ما، قدرت فوق انسانیای دست اندرکار است که ما را از حدود و ثغور تنگ و باریک وجود و حیات خصوصی و فردیمان میرهاند و برمیکشد؛ در ما جان تازه میدمد، و مناسباتمان را با همنوعانمان دگرگون می کند.» در واقع، ادّعا این است که این پدیدههای روانشناختی و معنوی، فقط با فرض و قبول یک موجودِ فوقِ انسانی، که از او به نامهای گونهگون، و از جمله «خدا»، تعبیر میشود، قابلتبییناند و رمز تسمیهی این نوع پدیدهها به «تجارب دینی» نیز همین است.
نوع سوم دیدن دست خدا و، به تعبیر دیگر، مشاهدهی دخالت مستقیم و بیواسطهی خدا در حوادث خارقِ عادت و شگفتانگیز؛ مثل معجزات، کشفوکراماتِ اولیاءاللّه، و استجابتِ دعا، است. به این معنا، کسی که ناپدیدشدن ناگهانی یک غدّهی سرطانی را در بدن فرزند خود میبیند، گویی شاهد و ناظر دخالت خدایی است که شفای فرزندش را، به دعا، از او خواستهاست.
این سه (نوع) پدیده از این حیث «تجربه» نامیدهمیشود، که در هر سهی آنها شناخت مستقیم و مشاهدتیای در کار است؛ نهایت اینکه این شناخت مستقیم گاهی به خودِ خدا تعلّق میگیرد (در نوع اوّل)، گاهی به پدیدههایی روانی و روحانی (در نوع دوم)، و گاهی به دخالت بیواسطهی خدا در پارهای از حوادث (در نوع سوم). و امّا «دینی» نامیده شدنِشان بدین سبب است که، علیالادّعا، مؤیدِ بعضی از گزارههاییاند که در متونِ مقدّسِ ادیانِ مختلف آمدهاند.
و امّا ربط و نسبت تجربهی دینی با تجربهی عرفانی. شک نیست که تجارب دینی نوع دوم و سوم با تجربهی عرفانی تغایر دارند، بدین معنا که کسی این دو نوع تجربهی دینی را تجربهی عرفانی نخواندهاست؛ امّا در باب ربطونسبت تجربهی دینی نوع اوّل با تجربهی عرفانی سخنان فراوان گفتهشدهاست و اختلافنظرهای فراوانی در کار است، و این اختلاف نظرها بیشتر ناشی از اشتراک لفظی اصطلاحِ «تجربهی عرفانی» است. بدون اینکه به شمارش و فهرست معانی گونهگون اصطلاح «تجربهی عرفانی» بپردازیم و ربطونسبت مفاهیم و مصادیق عدیدهی تجربهی عرفانی را با مفهوم و مصداق تجربهی دینی نوع اوّل بررسیکنیم، میتوانیم گفت که، در پارهای از تجارب، شخص صاحبتجربه احساسمیکند، که خدای یگانهیِ موردِ اعتقادِ بیشترِ ادیان و مذاهب (علیالخصوص ادیان غربی یا ابراهیمی) را تجربهکردهاست و آن خدا غیرِ خودِ او بودهاست؛ و در پارهای دیگر از تجارب، احساس صاحبتجربه این است که یگانگی همهی چیزها و فقدان هرگونه غیریت و تمایز واقعی را تجربهکردهاست و حتّا میان خود و حقّ تغایری ندیدهاست. تجارب نوع دوم را همگان «تجارب عرفانی» ناممیدهند. امّا تجارب نوع اوّل را بعضی «تجارب دینی» مینامند، و بعضی دیگر «تجارب عرفانی». به عبارت دیگر، بعضی از محقّقان تجربهی چیز یگانه، یعنی خدا، را «تجربه دینی» مینامند و تجربهی یگانگی چیزها را »تجربهی عرفانی»، و بعضی دیگر هر دو تجربه را «تجربه عرفانی» میخوانند. و در این میان، کسانی نیز هستند که اصطلاح «تجربهی دینی» را به معنایی عامّتر میگیرند، که شامل تجربهی عرفانی نیز میشود. ماحصل اینکه، به هرحال، تجارب کثرتبینانه و ثنوی با تجارب وحدتبینانه و وحدتِ وجودی فرقدارند، چه دستهی اوّل را «دینی» و دستهی دوم را «عرفانی» بنامیم، چه هردو دسته را «عرفانی» یا (دینی) بخوانیم.
2)نقدونظر: تجربهی دینی، با دینِ نهادینه و تاریخی چه ارتباطی دارد؟
ملکیان: شک نیست، که هر دینِ نهادینه و تاریخیای با تجربه یا تجارب دینی یک شخص، که بنیانگذار آن دین محسوب میشود، پدیدمیآید. بدین اعتبار، تجربهی دینی را میتوان خاستگاه دین نهادینه و تاریخی تلقّیکرد.