سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندرزها، صیقل جانها و جلای دل هایند . [امام علی علیه السلام]

مطالعات ادیان


دورکیم با مطالعه جوامع ابتدایى، دین را بر دو مقوله اصلى مبتنى کرد: بخشى از آن مناسک و بخشى دیگر عقاید و باورهاى دینى است. اما عقاید و باورها داراى مشخصه‏هایى است که جهان را به دو دسته امور مقدس و غیر مقدس تقسیم مى‏کند. دین همان امور مقدس است.

دورکیم چند اصل را در نظریه دینى خویش بیان مى‏کند:

- نسبت دادن حوادث طبیعى به علل طبیعى - که برخى معتقدند با علم تعارض دارد - را رد مى‏کند.

- تعریف دین به الوهیت و خداوند و اعتقاد به این واقعیت را که لزوما در وراى دین موجوداتى روحانى مطرح است، قبول ندارد.

- او اعتقادى به این ندارد که اساس دین بر عجز و ضعف بشر از عوامل و قواى طبیعى است.

- این را نیز که منشا دین اعتقاد به ارواح است و اعتقاد به ارواح هم امرى توهمى و خیالى است که گویا انسان در خواب مى‏بیند و لذا، امور مقدس همه خیالى و توهمى است و اساس دین بر توهم استوار است، قبول ندارد; زیرا دورکیم معتقد است که پدیده ریشه‏دارى همچون دین، که این‏همه نقش در تاریخ ایفا کرده، نمى‏تواند توهمى، خواب و سراب باشد.

بنابراین، نهایتا دورکیم دین را چنین بیان مى‏کند: دین عبارت است از نظام به هم پیوسته و متشکلى از باورها و اعمالى در رابطه با اشیاى مقدس - یعنى: اشیاى خاص و متمایزى که تماس با آنان ممنوع است - و این اعمال و باورها تمام کسانى را که به آن مى‏پیوندند در یک واحد اجتماعى اخلاقى به نام «کلیسا» پیوسته و متحد مى‏سازد. (26)

دورکیم معتقد است که هیچ چیز ذاتا مقدس یا دنیوى نیست، بلکه زمانى یکى از این دو خصلت را پیدا مى‏کند که مردم یا بر آن پدیده ارزشى فایده‏مند قایل شوند و یا بر عکس، صفاتى ذاتى به آن نسبت دهند که با ارزش وسیله‏اش هیچ ارتباطى نداشته باشد. (27)

بر این اساس، دورکیم دو خصلت‏براى دین بیان مى‏کند: خصلت اجتماعى و خصلت غیر خدایى دین. یعنى: افراد در پرستش مذهبى خویش، بى آن‏که بدانند، جامعه را مى‏پرستند. بدین صورت، وى در طرح خود براى دین در جامعه کنونى و حل مشکل اخلاقى جوامع، دست‏به شگردى مخصوص مى‏زند: جامعه را تا حد خدایى بالا مى‏برد و بدان همان مقامى را مى‏دهد که مؤمنان نسبت‏به خدا مى‏دهند. به نظر وى، تحقیقات علمى نشان داده که انسان‏ها هیچ‏گاه جز جامعه خویش را نپرستیده‏اند. تنها جامعه است که به خودى خود، یک واقعیت مقدس از سنخ واقعیات طبیعى است. اما وراى آن، هم علت نمود دینى است و هم توجیه کننده تمایزى است که میان امور مقدس و غیر مقدس دیده مى‏شود. (28)

دورکیم بر خلاف مارکس، دین را اساسا با نابرابرى‏هاى اجتماعى قدرت مرتبط نمى‏سازد، بلکه آن را به طبیعت کلى نهادهاى جامعه مربوط مى‏کند. از سوى دیگر، وى نظیر مارکس، هیچ‏گونه اصالت، عینیت و حقانیتى به دین نمى‏دهد و دین را تجلى حیات جمعى و واقعیت جامعه مى‏داند. از نظر او، دین پدیده‏اى طفیلى است. دورکیم با نظریه «دین تجلى روح جمعى است‏»، از دین قداست‏زدایى کرده و با خلاصه کردن و فروکاستن آن تا حد توتم، آن را به خرافات و سحر و جادو تنزل داده و مساله حق و باطل بودن ادیان را زیر سؤال برده است.

در خصوص منشا پیدایش دین، دورکیم معتقد است که چیزهاى مقدس و نمادها جدا از جنبه‏هاى عادى هستى در نظر گرفته مى‏شود; زیرا توتم نماینده گروه است، مقدس است و نماینده ارزش‏هایى است که براى گروه یا اجتماع اهمیت اساسى دارد. احترام به توتم، احترام به ارزش‏هاى اجتماعى است. موضوع پرستش دین، خود جامعه است. (29) در واقع، از نظر دورکیم، مذهب مخلوق جامعه است و درست از روى جامعه ساخته شده و یا در حقیقت، صورت مطلوب جامعه مى‏باشد.

دورکیم ضمن تلاش براى کشف منبع مذهب، توجه خود را بیش‏تر به تجریه مذهب بومیان اولیه استرالیا، که به منزله کهن‏ترین جامعه بشرى به شمار مى‏رود، متمرکز ساخت. وى این عقیده را، که مذهب بر ایمان داشتن به خدایان یا ارواح مبتنى است، رد مى‏کند و آغاز مذهب را در آداب و رسوم و تشریفات اجتماعى مى‏داند و آن را به منزله ابتدایى‏ترین شکل مذهب مى‏شمرد و براى دریافتن کیفیت پیدایش مذهب، مطالعه در جوامع بدوى را توصیه مى‏کند که در آن نمادها و علایم مذهبى در ضمن موجودات مقدس به نام «مانا» جلوه‏گر است. این نیروى مرموز، که از تشریفات و رسوم پدید مى‏آید گاهى به صورت ذى‏روح تجسم مى‏یابد و در نتیجه، مفهوم ارواح خدایان را به وجود مى‏آورد. (30)

و اما کارکرد دین از نظر دورکیم، در چهار بخش عمده است: انضباطبخشى،انسجام‏بخشى،حیات‏بخشى وخوشبختى‏بخشى. آیین‏هاى مذهبى از طریق تحمیل انضباط بر نفس و قدرت خویشتن‏دارى، انسان‏ها را براى زندگى اجتماعى آماده مى‏سازد. تشریفات مذهبى مردم را گرد هم مى‏آورد و پیوندهاى مشترکشان را دوباره تصدیق مى‏کند و در نتیجه، همبستگى اجتماعى را تحکیم مى‏بخشد. اجراى مراسم مذهبى میراث اجتماعى گروه را ابقا و احیا مى‏کند و ارزش‏هاى پایدار آن را به نسل‏هاى آینده انتقال مى‏دهد و بالاخره، دین با برانگیختن احساس خوشبختى در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضرورى جهان اخلاقى، که خود جزئى از آنند، با احساس ناکامى و فقدان ایمان در آن‏ها مقابله مى‏کند. (31)

نهایتا دورکیم معتقد است که در جوامع جدید، ادیان در برابر رشد علمى و تجربى تاب مقاومت ندارند و مقاومت‏خویش را از دست مى‏دهند و بدین وسیله، نقش انضباطبخشى دین از بین مى‏رود. در این جوامع، بیش از پیش دین انتزاعى شده و نقش اجبارى و اجتماعى خویش را از دست داده است. با ظهور جوامع جدید، نفوذ مذهب رو به زوال رفته و اعمال تشریفاتى و شعایر تنها بخش کوچکى از زندگى افراد را اشغال مى‏کند. به اصطلاح وبر، در جوامع امروزى خدایان مرده‏اند.

حاصل آن‏که، مارکس، دین را به مثابه ایدئولوژى مى‏انگارد و ایدئولوژى را نیز امرى موهوم. در مقابل، ماکس وبر، از زاویه‏اى دیگر دین را تفسیر مى‏کند و دین را به عنوان ابزارى عقلانى تفسیر کرده و عقلانیت در قلمرو دین را به معناى حذف جنبه‏هاى جادویى و رفع تناقض‏ها و ابهام‏ها در راه‏حل‏هاى مساله رستگارى قلمداد مى‏کند. در عین حال، رهبافت مطالعه دینى وى، تا حدود روان‏شناسانه است و به شیوه تفهمى آن را تفسیر کند و دین را عمیقا داراى سرچشمه‏هاى عاطفى مى‏داند. (32)

در مقابل، دورکیم دین را واقعیت اجتماعى قلمداد مى‏کند و بدین‏روى آن را داراى کارکرد اجتماعى مثبت مى‏داند که موجب انسجام و همبستگى اجتماعى است. به واقع، وى تفسیر روان‏شناسانه دین را بر نمى‏تابد (بر خلاف وبر) و نیز تفسیر طبقاتى دین را هم (بر خلاف مارکس). در نظر دورکیم، دین چیزى جز نیروى جمعى جامعه بر افراد نیست و دین نظامى فکرى است که افراد، جامعه را به‏وسیله آن به خودشان باز مى‏نمایند. بر خلاف مارکس، وى دین را یک امر توهمى و ساختگى نمى‏داند. (33)

 

نظریه دینى شریعتى

براى تبیین نظریه دینى دکتر شریعتى و نوع تفسیرى که وى از دین ارائه مى‏دهد، پیش از هر چیز، توجه به چند نکته و نیز یافتن پاسخ چند سؤال ضرورى مى‏نماید. از جمله این‏که: شریعتى مجموعه دین را مرکب از چه عناصرى مى‏داند؟ و دلیل نیاز بشر به دین و نیز راه‏هاى شناخت دین از نظر وى چیست؟

دکتر شریعتى در خصوص اسلام، قایل به «نظام‏» است. او «نظام‏» را همان مکتب اسلام مى‏داند که تمام مذهب اسلام بر آن استوار است و مجموعه‏اى از جهان‏بینى، انسان‏شناسى و فلسفه تاریخ و نیز ایدئولوژى را عناصر اصلى تشکیل‏دهنده این نظام مى‏داند و مى‏گوید:

«نظام، مکتب اسلام است که بر اساس آن، تمام مذهب اسلام مبتنى است. این نظام عبارت است از جهان‏بینى که بر اساس توحید شکل گرفته; انسان‏شناسى که مبتنى بر دیالکتیک است; و فلسفه تاریخ که بر اساس نزاع طبقاتى براى استقرار عدالت و تکامل نوع انسان قرار دارد و بر این اساس، یک ایدئولوژى، که مجموعه‏اى از عقاید عملى، خطمشى، اخلاق، مبارزه، کار و فلسفه زندگى است، به نام "اسلام" است.» (34)

در نظر شریعتى، بشر امروز به دو دلیل عمده به دین نیازمند است: تامین جهان‏بینى روحانى و ارائه جهت و هدف زندگى. «نیاز انسان امروز به مذهب براى این است که به دو سؤالش پاسخ گوید: یکى دادن جهان‏بینى معنوى بزرگ و به قول علامه اقبال، بیان «یک تفسیر روحانى از عالم هستى‏» و به گونه‏اى که انسان آزاد آن‏طور که اگزیستانسیالیسم مى‏گوید و الان راست مى‏گوید، خودش را در آن بیگانه و مجهول احساس نکند. دوم ایجاد و یا ارائه یک جهت و هدف انسانى براى زیستن.» (35)

شریعتى وجود ثابتات را در دین چنین بیان مى‏کند:«این مفهوم که چون مذهب منزل من الله است، بنابراین، لایتغیر است و عقل آدمى در مسیر رشدش نمى‏تواند در آن حک واصلاح و تغییر بدهد، مخالفین این را دلیلى بر کهنه شدن مذهب در طى تکامل بشر تلقى مى‏کنند، در صورتى که نه تنها مذهب با تکامل مغایر نیست، بلکه تکامل مذهبى با ابت‏بودن مفاهیم مذهبى مغایر نیست. مگر نه این است که قوانین طبیعت ثابت است، اما علم طبیعت‏شناسى در طول تاریخ دائما در تغییر و تکامل است؟ مذهب هم، همچون طبیعت ثابت است، اما انسان‏ها در رابطه با مذهب تکامل پیدا مى‏کنند، همچنان که انسان‏ها در رابطه با طبیعت ثابت تکامل پیدا مى‏کنند. ثابت‏بودن مذهب، مغایر با تکامل علم مذهبى نیست.» (36)

از نظر شریعتى، براى شناخت مذهب نیز راه‏هاى روشنى وجود دارد: «براى شناخت دقیق تصویر کلى هر مذهبى، شناختن خداى آن، کتاب آن و پیغمبر آن و دست‏پروردگان خالص آن ضرورى است.» (37)

پس از بیان اجمالى مقدمات مزبور، بجاست‏براى نزدیک شدن به اثبات مدعاى خویش، که شریعتى دین را به گونه مارکسیستى تفسیر مى‏کند، ابتدا موضع‏گیرى کلى شریعتى در خصوص مارکسیسم بیان گردد. وى معتقد است که «آدم اگر یک روشنفکر مسلمان نباشد و آدم باشد، باید مارکسیست‏شود، مگر این‏که برود یک سرمایه‏دار یا فاشیست‏یا کلیسایى شود. راه دیگرى ندارد. مى‏گویند: اسلام بین مارکسیسم و سرمایه‏دارى است. این حرف مفتى است! سرمایه‏دارى بیمارى است که اسلام و مارکسیسم در مبارزه با آن با هم رقابت دارند. بنابراین، در یک هدف مشترک با هم کار مى‏کنند. اخلاق مارکسیستى با اخلاق اسلامى اصولا یکى است. اخلاق یک سوسیالیست، اخلاق یک مسلمان است.» (38)

عبارت مزبور به روشنى مبین نظرگاه کلى شریعتى درباره مارکسیسم است و نیز با اندکى تامل در آثار وى روشن مى‏گردد که وى نوع تفسیرى که از دین و مذهب و ایدئولوژى ارائه مى‏دهد مبتنى بر بینش دیالکتیکى است و در نهایت، شریعتى در ارائه نظریه دینى خویش، به تفسیر مارکس از دین نزدیک مى‏شود. اما براى اثبات این مدعا، مفروضات اساسى مارکس طرح و نظر دکتر شریعتى در خصوص هر یک از این مفروضات بیان مى‏گردد:

پیش‏فرض‏هاى اساسى مارکس در نگاه شریعتى

اجمالا آنچه در این‏جا مورد نظر است، سه پیش‏فرض و مفهوم اساسى در نظریه مارکس - یعنى: تضاد، دیالکتیک و طبقات - و نیز دین به عنوان ابزارى در دست‏حکومت ملاحظه و همراه با آن، نحوه استفاده دکتر شریعتى از آن در نظریه دینى مطرح مى‏گردد:



گروهی از دانشجویان ::: سه شنبه 87/5/8::: ساعت 7:1 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :97324
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : گروهی از دانشجویان[75]
نویسندگان وبلاگ :
علیرضا قصری
علیرضا قصری (@)[0]

سید محمد کاظمی قهفرخی
سید محمد کاظمی قهفرخی (@)[0]

میثم فرخی[0]

ما دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) تهران هستیم که با راه اندازی این وبلاگ سعی داریم تا علاوه بر انجام تکلیف درسی درباره ی مطالعات دین ،در این حوزه بر روی دین مسیحیت مطالعاتی را انجام دهیم
 
>>آرشیو شده ها<<
آشنایی با اعضا و اهداف وبلاگ
حج در مسیحیت
زیارت در مسیحیت1
زیارت در مسیحیت2
زیارت در مسیحیت3
مقاله علمی درباره زیارت در مسیحیت
زیارت
مسیحیت جهانی(قسمت اول)
مسیحیت جهانی(قسمت دوم)
مسیحیت جهانی(قسمت سوم)
تجدد در کلیسا(قسمت اول)
تجدد در کلیسا(قسمت دوم)
تجدد در کلیسا(قسمت سوم)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت اول)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت دوم)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت سوم)
مناسبات میان اخلاق و عرفان مسیحی
کلیسای کاتولیک
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت اول)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت دوم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت سوم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت چهارم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت پنجم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت ششم)
دین، مراسم مذهبی و فرهنگ
دین عامه، دین خاموش، دین پنهان (سخران:دکتر سارا شریعتی)(قسمت اول
دین عامه، دین خاموش، دین پنهان (سخران:دکتر سارا شریعتی)(قسمت دوم
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت اول)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت دوم)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت سوم)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت چهارم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت اول)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت دوم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت سوم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت چهارم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت پنجم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت اول)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت دوم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت سوم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت چهارم)
پارادایم انسانشناسی دین(مایکل لامبک ترجمه: جبار رحمانی)
آخر الزمان در مسیحیت
ابهام در تحلیل پدیده دینی
پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین
سیر مدرنیسم در مسیحیت(قسمت اول)
سیر مدرنیسم در مسیحیت(قسمت دوم)
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
چند کتاب اینترنتی درباره ی مسیحیت(دانلود کنید)
رهبانیت در مسیحیت و مسیحیت رسمی
مسیحیت از نگاه یک مسیحی
کتاب مقدس
نهضت اصلاح گرایى کاتولیکى
تجربه ی دینی(قسمت اول)
تجربه دینی(قسمت دوم)
تجربه دینی(قسمت سوم)
تجربه دینی(قسمت چهارم)
تمدن غربى ، مسیحیت و روشنگرى (قسمت اول)
تمدن غربى ، مسیحیت و روشنگرى (قسمت دوم)
تحولات مذهبى در عصر اطلاعات (قسمت اول)
تحولات مذهبی در عصر اطلاعات(قسمت دوم)
ویژگی های کلی انسان شناسی دینی
دین و انسان(2)
دین و انسان(1)
عبادات و اعمال مسیحی(قسمت دوم)
عبادات و اعمال مسیحى(قسمت اول)
ایمان در آیین کاتولیک(1)
ایمان در آیین کاتولیک(2)
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<