*چنانکه اشاره کردید «افول دین» در دنیای مدرن مورد تردید بیشتری قرار گرفتهاست. با این حال «تغییر دین» در جهان مدرن کمتر مورد مناقشه است و به نظر اجتنابناپذیر میرسد. علاوه بر دموکراتیکشدن تفسیر دین که به آن اشاره کردید، مهمترین تغییرات دین در جهان مدرن را چه میدانید؟
یکی دیگر از تغییرات عمده، تحرک اجتماعی و آموزشی زنان در نیمة دوم سدة بیستم است. بعید میدانم این زنانِ تحصیلکرده حاضر باشند در ادیان جهان الیالابد نقش شهروندان درجة دوم را بازی کنند. گرچه تا به حال سنت کاتولیک در مسیحیت کوشیدهاست از این اندیشه دفاع کند که مقام کشیشی اختصاصاً از آنِ مردان است، اما حفظ عملی این موضع در طولانیمدت دشوار به نظر میرسد. در اسلام و یهودیت نیز چنین است. آیا در بودیسم و آیین هندو نیز زنان میتوانند رهبری و قیادت دینی را بر عهده گیرند؟ به باور من، در سدة بیست و یکم، معنویت زنان، همة ادیان را از این جهت به چالش میکشد. اگر لیبرالیسمِ سکولار را انقلابی از بیرون علیه دین بدانیم، این چالش از سوی زنان را میتوان انقلابی در درون ادیان برشمرد.
به اعتقاد من، دین و مدرنیته میتوانند همزیستی داشتهباشند، اما همانطور که اشاره کردید این بدان معنا نیست که دین در دنیای مدرن تغییر نمیکند. برعکس، مدرنیزاسیون تغییرات دینی مهمی را به همراه میآورد که به چند مورد آن اشاره کردم. اجازه بدهید که اکنون به جهان زندگی روزمره بپردازیم. پارهای از هنجارهای زندگی روزمره و اصول رفتاری موجود در جوامع گوناگون در تعریف تفاوتهای دینی و حفظ هویتهای گروهی و استمرار گروه نقشی تعیینکننده دارند. من در این بحث از اندیشههای اروینگ گافمن – مخصوصاً کتاب «بازنمایی خود در زندگی روزمره» او – بسیار تأثیر پذیرفتهام. این مناسک روزمره راهنماهایی برای رفتار پسندیده هستند. مثلاً یک زن مسیحی که به غریبهها الکل تعارف نمیکند در واقع میکوشد نشان دهد که همچنان «زن خوب»ی است. این مناسک و قواعد رفتاری نشان میدهند که چگونه باید با غیرهمکیشان برخورد کرد و خلوص دینی جامعه را حفظ نمود.
این هنجارها و مناسکی که رفتارهای روزمرة ما را قاعدهمند میکنند، البته در تمام نظامهای دینی سنتی وجود داشتهاند. در فرهنگهای اسلامی سنتی نیز قواعد و رسوم جاافتادهای برای رفتار نیکو وجود دارد. در جوامع سنتی، طبقة اجتماعی نیز در تعیین این قواعد رفتاری مؤثر بود. اما در این زمینه چه چیز در دنیای جدید تغییر کردهاست؟ در پاسخ میتوان گفت که مثلاً هنجارهای اسلامی برای تنظیم رفتار در جوامعی وضع شدهبودند که همه یا اکثریت مطلق اعضای آن مسلمان بودند. اما با مهاجرتهای روزافرون، شکلگیری بازارهای کار جهانی و درگیریهای نظامی در جهان جدید، مسلمانانِ دور از وطن و یا در اقلیت رو به افزایشاند و مسلمین پراکندهتر شدهاند. بنابراین، نیاز جدیدی به تعریفکردن رفتار نیکوی دینی و جدا کردن عناصر اصیل از وارداتی وجود دارد تا مشخص شود چه عناصری غربی هستند و چه مولفههایی خودیاند. مثلاً کتاب القیسی با نام «اخلاقیات و طریقت در اسلام» دربارة نیاز به اسلامیکردن رفتار متعارف و حصول اطمینان از اینکه کودکان با توجه به هنجارهای صحیح بزرگ شوند، هشدار میدهد. مسئله دوم این است که بنیادگرایی و احیای دینی برای افزایش قلمرو و عمق این هنجارها فشار روبههتزایدی وارد میکنند. پیشوایان مذهبی در جذب پیروان عامی با یکدیگر در رقابتاند، اما همزمان گرایش روزافزونی به افزایش سختگیریهای فقهی و هنجاری مشاهده میشود. یک مثال جالب این است که در حالی که غذای غیرحلال فقط گوشت ذبح غیرشرعی و چند مادة غذایی محدود را شامل میشود، جدیداً «آب حلال» هم در برخی کشورهای غربی و اسلامی عرضه شدهاست. مثال دیگر، لایحه پورنوگرافی است که به پارلمان اندونزی ارائه شد. بر اساس این لایحه، پورنوگرافی طیف وسیعی از رفتارها از جمله بوسیدن در خیابان را شامل میشد. رشد اینترنت بهگسترش و تعمیق حس «امت» جهانی کمک کرده و بر اهمیت تبعیت سختگیرانة مسلمانان از هنجارها افزودهاست. علاوه بر این، مجموعهای از رخدادها نیاز به دفاع از رفتارهای اسلامی را افزایش دادهاند. مشخصاً ماجرای یازدهم سپتامبر، نظریة برخورد تمدنها، و جنگ با ترور، همه در ترویج هنجارهای اسلامی و افزایش همبستگی گروهی مسلمانان موثر واقع شدهاند.
مفهوم «منش» (عادتواره، Habitus) پییر بوردیوی فقید هم ناظر به همین هنجارها و مناسکی است که رفتارهای روزمرة ما را قاعدهمند میکنند. این رفتارهای روزمره، شامل ترجیحات ما در انتخاب غذا، لباس و دوستان صمیمی، و چگونگی ارتباط عاطفی و جنسیمان هم میشود. زنان طبقههای اجتماعی مختلف در زندگی روزمرة خود چگونه ارتباطات صمیمانه و نزدیکشان را سامان میدهند؟ از کجا دربارة رفتار مناسب و شایسته مشورت و الگو میگیرند؟ آیا این مناسک در گذر زمان دگرگون میگردند و شمولگراتر میشوند؟ نظریة بوردیو درباره منش، در جامعهشناسی معاصر محبوب شده است زیرا تمایلات افراد را که نشاندهندة ذائقه آنهااست توضیح میدهد و تبیین میکند. این مفهوم تمایلات دینی افراد را هم شرح میدهد و نشان میدهد که مردم چهطور در انجام وظایف دینی و مصرف کالاهای دینی (مانند غذای حلال) ذائقة خاصی پیدا میکنند. اینکه بوردیو این تعبیر جامعهشناختی را اخیراً وضع کردهاست نباید باعث شود توجه نداشتهباشیم که این نظریه درواقع ریشه در سنت بهاصطلاح «اخلاق تقوا» در سنت فلسفی ارسطو دارد. در این سنت، منش به شکلگرفتن رفتارهای اخلاقی کمک میکند و این رفتارها انواع خاصی از شخصیت را خلق میکنند و شکل میدهند. منش دینی، برای تربیت شخصیتی ویژه - مثلاً مسلمان خوب یا مسیحی خوب - طراحی شدهاست.
این مناسک غیرخودیها را از خودیها جدا میکند. اگر یک مناسک یا هنجار، فردی را به عنوان دوست، همکار یا همدین من تعریف کند، خودبهخود افراد یا گروههای دیگری را هم به عنوان نادوست، ناهمکار یا ناهمکیش من تعریف میکند. صمیمیت یک رفتار محدودکننده است که دایرهای تعریف میکند که درون آن خودیها هستند و بیرونش غیرخودیها. هرچه قانون نزدیکی و صمیمیت قویتر باشد، غیرخودیسازی سفت و سختتر است. ادعای من این است که این مناسک تا اندازهای مخلوق زمانة مدرن هستند که هویتهای دینی در حال بحرانیتر و چالشبرانگیزتر شدنند (و به دلیل افزایش دینداری پدید آمدهاند). در عین حال، این مناسک با محتملتر کردن کشمکشهای درونگروهی و کاهش موقعیتها برای مقابله بهمثل اجتماعی در جوامع چندفرهنگی و مختلط، جهان روزمره را قرنطینه میکنند.
جهانیشدن و مدرنیزاسیون در روندهای گوناگون و ظاهراً متضادی دخیل هستند و بههمینخاطر بهتر است میان دین عوامانة مردم، دین رسمی یا نهادی، و معنویتگرایی شهری تمایز قائل شویم. این دوگانگی بین سنت کبیر و سنت صغیر یا بین دین رسمی یا دین عوامانه اندیشهای بنیادین در انسانشناسی و جامعهشناسی بودهاست. حضور اشکال عامهپسند دین عوامانه تا اندازهای شکاف فرهنگی میان جهان روزمرة روستاییها و فرهنگ رسمی تحصیلکردهها در طبقههای شهرنشین را روشنتر کرده است. رشد بنیادگرایی مدرن را میتوان به عنوان تلاشی دیگر برای نظامبخشیدن به دین عامهپسند یا تطهیر یا ریشهکنکردن آن به حساب آورد. بنیادگرایان این کار را از طریق تحمیل هنجارهایی انجام میدهند که تحت لوای قواعد اخلاقیتر و سختگیرانهتر، زندگی روزمره را عقلانی میکنند.
این رشد بنیادگرایی مدرن، به معنای اصیل جهاد به عنوان یک نزاع اخلاقی برای تصفیة رفتار دینی نزدیک است. در اسلام مدرن، یک جهاد صلحآمیز فراگیر وجود دارد که هدفش هویتجویی در برابر دین عوامانه و مدرنیتة سکولار است. میتوان از این اندیشه دفاع کرد که بنیادگرایی نسخهای جهانی از «اخلاق پروتستانی» ماکس وبر است که در حالی که به سنت و رفتارهای جادویی یا رمزآلود و صوفیانه میتازد و از طریق مطالعة متون و خطابههای مقدس تحصیلات را اجبار و ترویج میکند، رفتار روزمره را هم با انضباط دینی مهار می زند. بنیادگرایی صرفاً نسخهای مدرن از حمله به دین عوامانه است که پیشتر هم در حال انجام بود. مثلاً در اسلام دستکم از زمان ظهور وهابیگری در اواخر قرن هجدهم به رهبری محمد عبدالوهاب، چنین حملهای سابقه داشتهاست؛ با این فرق که اصلاحات بنیادگرایانه، اصالتاً جهانی هستند و دیگر به مناطق و گروههای خاص دینی محدود نمیشوند.
*این جهانیشدن دین، چه اشکالی به خود میگیرد؟
جهانیشدن دین به سه شکل صورت میگیرد. نوعی بنیادگرایی جهانی وجود دارد که نوعاً مبتنی است بر دین نهادینهشده (حال این نهاد چه کلیسا باشد، چه مسجد، چه معبد و چه صومعه) و مجموعهای از باورهای ارتدوکس که از بالا و از موضع اقتدار تحمیل میشوند. شکل دوم تداوم صورتهای گوناگون دین عامهپسند، عوامانه یا سنتی است که عمدتاً عوام کمتحصیلات به آنها عمل میکنند و از طریق آنها در پی شفاگرفتن و رسیدن به آرامشاند. شکل سوم نیز گسترش دینداری تلفیقی، شهری، و تجاریشده است. این تحولات دینی دیگر صرفاً آیینهایی محلی را شامل نمیشوند، بلکه دینهای عامهپسند جهانیای را نیز در برمی گیرند که از طریق اینترنت، فیلمهای سینمایی، موسیقی راک، برنامههای تلویزیونی محبوب و «قصههای عامهپسند» ترویج میشوند. جالب اینکه این صورتهای معنویتگرایی اغلب در غرب از طریق فیلمهایی با درونمایههای چینی مانند «ببر پنهان، اژدهای خیزان» و «خانه خنجرهای پرنده» تبلیغ میشوند. بهترین نمونة این نوع «تکنو-عرفان» جدید را میتوان در استفاده از جلوههای ویژة فیلمهای بزنبکوب گیشهای دید. میتوان محبوبیت کتابهایی مانند رمز داوینچی را هم به اینگونه فیلمها اضافه کرد. این جلوههای دینیِ فرهنگ عامه، «جنبشهای دینی جدید» یا «بازارهای معنوی» خوانده شدهاند. چنین اشکالی از دین، گرایش فردگرایانة شدیدی دارند، بدین معنا که از هیچ عقیدة رسمی پیروی نمیکنند، ارتدوکساند، میل به تلفیق دارند و ارتباط کمی با نهادهایی مانند کلیسا، مسجد یا معبد دارند یا اصلاً هیچ ارتباطی با این نهادها ندارند. این ادیان، پسانهادی و پسامدرناند. بنیادگرایی جهانی با مدرنیزاسیون ارتباط تنگاتنگی دارد و ادیان پسانهادیِ جهانی با پستمدرنیزم.
این اشکال جدید دینی را میتوان در برابر دین رسمی یا نهادی و دینداری عوامانه، معنویتگراییهای جدید خواند. لذا جهانیشدن هم شامل گسترش اشکال جدید معنویتگرایی میشود و هم رشد دین بنیادگرا را در بر میگیرد. معنویت نوعاً با زندگی روزمره سر و کار دارد، چندان برای این جهان نسخه نمیپیچد، نوعاً برداشتی نظری و انتزاعی و شخصیشده از هستی است و اغلب با خدمات درمانی و استشفایی و تعهد برای ارتقای شخصی از طریق الگوهای عبادی آمیخته است. هنجارهای بنیادگرایانه یا احیاگرانة مذهبی برای رفتار دینی عقلانیشده، بیش از همه برای گروههای اجتماعیای جذاباند که تحرک اجتماعی رو به بالا دارند؛ مانند زوجهای تازهفارغالتحصیلشدهای که به سطوح پایین طبقة متوسط تعلق دارند. اما معنویتگرایی بیشتر در میان مجردهای طبقة متوسط رایج است که تحت تاثیر عمیق ارزشهای مصرفی غربی قرار داشتهاند.
دین احیاگرانه، دینداری عوامانه، و معنویتگرایی در تقابل با یکدیگر قرار دارند. فردگرایی معنویِ طبقه متوسطِ جهانوطن که قابلیت تحرک اجتماعی رو به بالا دارد با هنجارهای عقلانیشدة بنیادگرایی سازگار نیست. شاید به همین علت باشد که رهبران دینی بنیادگرا با فردگرایی مصرفگرایانة معنویتگرایی نوین خصومت دارند. بسیاری از این اشکال جدید دین از چهرههای کاریزماتیک مونث الهام گرفتهاند. یک مثال از اندونزی، خانم لیا امینالدین است که رئیس آیین «پادشاهی الهی عدن» در حومة جاکارتا است و ادعا میکند که پیامآور جبرئیل است. بنا بر تحقیقات یکی از دادگاههای اندونزی وی به عربی نماز نمیخواند، به پیرواناش اجازه داده گوشت خوک بخورند و تفاسیر عجیبی از قرآن ارائه کردهاست.
هر یک از این اشکال مختلف دینی در جامعة پساصنعتی در رقابت و تضاد با یکدیگر در فرآیند تولید کالاهای دینی دخیلاند. بازار جهانی نوارها و سیدیهای اسلامیِ حاوی سخنرانی واعظان و قرائتهای قرآن پررونق است؛ درست همانطور که یک بازار جهانی برای موسیقی و رقص صوفیانه وجود دارد. بازار جهانی طلسمهای بودایی سنتی هم کمرونق نیست. رهبران مذهبی که به سرمایهداری غربی یا سلطة هالیوود در فرهنگ عامة جهانی انتقادات تندی دارند، توجه نمیکنند که دین هم به یکی از ابعاد فرهنگ تجاری جدید تبدیل شده است و هریک از گروههای مذهبی سبک زندگی خاصی را ترویج میکنند.
*از منظر جامعهشناختی مهمترین دلیل پررونق ماندن بازار دین در دنیای مدرن را چه میدانید؟
سبکزندگیهای سکولار اغلب بهسختی میتوانند برای مردم زمینة تجربههای عاطفی جمعی و دلپذیر فراهم کنند. نئولیبرالیزم با صرفنظرکردن از حمایت دولتی از فرهنگ، موزهها، تحصیلات، اوقات فراغت و امثالهم، تلاش زیادی برای نابودکردن فرهنگهای عامه کرده است. اما نهادهای دینی، بهخصوص مساجد و کلیساها، برای مردم محیطهای اجتماعی یا سرمایة اجتماعی فراهم میکنند. در جهان فردگرایی شدید – چه از بُعد مصرفگرایانه، چه در باورها، و چه در سبکزندگی – دین غالباً یک تجربة جمعی باقی میماند - افراد به اجتماعات دینی میروند تا با هم سرودهای دینی بخوانند، خطبة نماز جمعه گوش کنند، یا آیات کتاب مقدس را بشنوند. امیل دورکیم به عنوان یک جامعهشناس دریافت که تجربة اجتماعی ما به این مواجهههای جمعی به شدت وابسته است، بهخصوص مواجهههایی که ما را از نظر احساسی درگیر خود میکنند. از این نظر، شاید فوتبال تنها رقیب دین سازمانیافته باشد، ولی از آنجا که فوتبال هم به واحدی از سرمایهداری جهانی بدل شدهاست، دین محیط جمعی اصیلتری به نظر میرسد. تقلبهایی که در جام جهانی صورت گرفت و ضعف اخلاقی فوتبالیستها و چهرههای دیگر این ورزش، نشان داده که فوتبال از نظر اخلاقی لزوماً تعالیدهنده نیست. مربیان انگلیسی، کریکت را ابزاری برای تربیت اخلاقی میدانستند، اما به نظر نمیرسد که فوتبال جهانی نیز چنین کارکردی داشته باشد.
گروهی از دانشجویان ::: سه شنبه 87/5/8::: ساعت 7:10 عصر