سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس عقل، پس از ایمان به خداوند ـ عزّوجلّ ـ، دوستی با مردم است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

مطالعات ادیان


 شریعتى و مفهوم تضاد

از جمله مفاهیم اساسى در نظریه مارکس، اصل «تضاد» است که محور اساسى تشکیل دهنده نظریه او است، به‏گونه‏اى که وى همه چیز را بر محور «تضاد» تفسیر و تحلیل مى‏کند. شریعتى به وفور، در تحلیل پدیده‏ها، از این مفهوم کمک مى‏گیرد، آن گونه که «تضاد» را از ویژگى‏هاى منطق دینى و عرفانى بر مى‏شمرد! در یکى از آثار خویش مى‏نویسد: «اسلام همه چیز را، هستى را و انسان را با تضاد شروع مى‏کند. دیالکتیک اصل تضاد در طول تاریخ، از یونان گرفته تا هگل و از مذاهب و فلسفه‏هایى که حتى بنیانگذار انسان شناخته نیستند، در هند، چین و ایران تا مذاهب پیشرفته و بزرگ مانند یهود و مسیحیت و اسلام، همه جهان و انسان را و جامعه را و تاریخ را بر اصل تضاد طرح کردند و اصل تضاد، اصولا اصلى است که جزو خصوصیات منطق دینى و عرفانى است.» (39)

شریعتى تضاد را نه تنها در مذهب، بلکه مبناى کل تحولات اجتماعى مى‏داند. وى همچون مارکس، اولا، تحولات اجتماعى را با نظریه تضاد تبیین مى‏کند، به گونه‏اى که نیروى محرک جامعه و کل تاریخ را تضاد مى‏داند و ثانیا، معتقد به پیروزى حتمى طبقه محکوم در تاریخ است. درعین حال، وى دو اختلاف عمده با مارکس در این زمینه دارد:

1- شریعتى عامل تضاد را در کنار سایر عوامل، در دگرگونى جوامع بشرى مؤثر مى‏داند; یعنى: تضاد جزءالعله است و نه علت تامه.

2- او تضاد را صرفا در سطح روابط مادى تحلیل نمى‏کند، بلکه آن را به سطح روابط معنوى و تضاد دایمى حق و باطل مى‏کشاند و تضاد را با بنیان‏هاى انسان‏شناختى پیوند مى‏دهد. (40)

مفهوم تضاد در تفسیر و نظریه انسان‏شناختى شریعتى نیز کاملا رسوخ کرده و او معتقد است که انسان وجودى است متضاد از دو ذات لجن (حما مسنون) و روح خدا و اراده‏اى که مى‏تواند هر کدام از این دو را در برابر دیگرى انتخاب کند. (41)

در جایى دیگر، تضاد را در اعماق و کنه ذات انسان به گونه‏اى مى‏کشاند که حتى خدا را همان ابلیس قلمداد مى‏کند. مى‏گوید: «آیه نفس "امارة بالسوء" استعداد ابلیس را مى‏گوید، نه این‏که نفس "امارة بالسوء" باشد. چرا به نفس قسم مى‏خورد: "والنفس"؟ اصلا دوتا نفس نداریم، دوتا نفس را بعدا درست کرده‏اند، یک نفس است. همان نفسى که اماره بالسوء هست، امارة بالخیر هم هست: همان نفس مطمئنه. عجیب است، دوتا نیست، جمع ضدین است. خدا، ابلیس است و چون خدا ابلیس است، مقدس است; براى این‏که ارزش دارد.» (42)

«در اسلام، انسان پدیده‏اى جمع ضدین است. خصوصیت منطق این است که جمع ضدین را نمى‏تواند قبول کند. منطقى مى‏گوید: دو ضد با هم جمع نمى‏شوند; نمى‏شود هم روز باشد و هم شب. یک چیز نمى‏تواند هم خوب باشد و هم بد، در حالى که ما همه مى‏بینیم جمع ضدینى هست و مى‏شود. بسیارى آدم‏ها نه خوبند و نه بد، نه مرده‏اند و نه زنده.» (43)

بنابراین، شریعتى همچون مارکس، تضاد را نه تنها مبناى مذهب و نظریه دینى خویش، بلکه مبناى کل تحولات اجتماعى مى‏داند. وى همچون مارکس، مبناى تحولات اجتماعى را با نظریه تضاد تبیین مى‏کند، به گونه‏اى که نیروى محرک جامعه و کل تاریخ را تضاد مى‏داند و این مساله قابل تامل بیش‏تر است.

 

شریعتى و مفهوم دیالکتیک

از دیگر مفاهیمى که پس از مفهوم تضاد، از مفاهیم کلیدى مارکس به شمار مى‏رود و در واقع، تفسیرى نو و عمیق از مفهوم تضاد است، مفهوم «دیالکتیک‏» مى‏باشد. این مفهوم نیز در آثار شریعتى به وفور، نمایان است و در تحلیل‏هاى خویش از آن بهره فراوان برده است:

«اما رابطه دیالکتیکى متقابل بین انسان و محیط - که محیط انسان را مى‏سازد و انسان هم محیط را - و رابطه دیالکتیکى متقابل و دو طرفه بین ایده و ماده فقط در جایى امکان دارد که ما هستى را در عین حال که یک پیکر مادى مى‏نگریم، داراى یک شعور و اراده مطلق هم بدانیم. ...فقط در جهان‏بینى توحیدى، رابطه دیالکتیکى را مى‏شود تا آخر دنبال کرد. رابطه دیالکتیکى این است که مثلا، انسان از یک طرف کشاورزى مى‏کند، کشاورزى هم او را عوض مى‏کند... بینش اسلامى با منطق دیالکتیک بیش‏تر تناسب دارد تا منطق ارسطویى.» (44)

شریعتى در پاسخ سؤالى از این‏گونه تحلیل خویش که «در دل هر جامعه‏اى شرایط ایجاد جامعه نوین به وجود مى‏آید. آیا این نوع تفسیر با دیالکتیک مارکس و در واقع، با "تز" و "آنتى‏تز" و "سنتز" مارکسیستى تطابق دارد؟» مى‏گوید: «کاملا با آن تطبیق مى‏کند و به نظر من، سه پایه دیالکتیک (تز، آنتى‏تز و سنتز) آهنگ بسیار کلى بستر تاریخ را بیان مى‏کند و آیه‏39 و40 سوره حج: "ان الذین یقاتلون..." مبین این است که تنازع بقا موتور تکامل جامعه بشرى است.» (45)

«اسلام با توجه به این‏که بر توحید استوار است، در حقیقت انسان، دیالکتیک را به روشنى بیان مى‏کند که انسان جمع ضدین است (لجن، روح) و این جنگ دیالکتیکى است که انسان را به خدا صعود مى‏دهد.» (46)

 

شریعتى و مفهوم طبقه

پس از مفهوم «تضاد» و «دیالکتیک‏»، از دیگر مفاهیم کلیدى مارکس وجود «طبقات‏» و قشربندى‏هاى اجتماعى است که در جامعه وجود دارد و این ناشى از نوع بینشى است که مارکس از تحولات اجتماعى دارد. شریعتى نیز از جمله کسانى است که به دنبال تبیین مفهوم «تضاد» و «دیالکتیک‏»، اساس تحول جامعه را بر مبناى تضاد و شکل‏گیرى جناح‏بندى‏هاى اجتماعى و طبقاتى در جامعه مطرح مى‏کند. وى آغاز جامعه بشرى را به دو دوره کشاورزى و دام‏دارى تقسیم مى‏کند:

«در قرآن، صحبت از آدم است; سخن از نوع انسان. اما تاریخ بشر در قرآن و تورات، از داستان هابیل و قابیل شروع شده‏اند. محیطهایشان مشابه، اما یکى مظهر آدم‏کشى و برادرکشى و ابداع کننده تجاوز و خیانت است و دیگرى مظهر سلامت روح، تسلیم در برابر حق و مهربانى و گذشت است. ... در جریان ارائه قربانى نزد خدا، هابیل مى‏رود و بهترین شتر سرخ موى جوان گله‏اش را انتخاب و قربانى مى‏کند و قابیل مى‏رود یک دسته گندم پوسیده زردى گرفته، بر مى‏دارد، مى‏آورد تا به عنوان قربانى بسوزاند; یعنى این در نیتش هم تقلب مى‏کند... قابیل، که گندم پوسیده آورد، مال (متعلق به) دوره دام‏دارى و صید و شکار است و هابیل، که شتر آورده، مال (متعلق به) دوره مالکیت فردى و انحصارى و دوره کشاورزى است. جنگ هابیل و قابیل (در قرآن) جنگ دو انسان وابسته به دو دوره متضاد است. دوره برابرى عمومى و دوره انحصار طلبى فرد.» (47)

در جاى دیگر، مى‏گوید: «اسلام توحید را، خدا و حتى انسان را اساسا به صورت متن درگیر و جناح‏بندى و قطبى بودن زندگى جهان و انسان معنا و تفسیر مى‏کند.» (48)

شریعتى همچون مارکس، که نتیجه جنگ طبقاتى را تشکیل جامعه کمونیستى و بى‏طبقه و پیروزى کارگران مى‏داند، نتیجه جنگ طبقاتى و غایت این جنگ را تحقق عدالت و پیروزى مستضعفان عالم قلمداد مى‏کند: «جنگ طبقاتى در همه دوره‏ها به اشکال مختلف وجود داشته است تا به طرف پایان جبرى نظام قارونى و ایجاد یک انقلاب جبرى و ایجاد یک جامعه بى‏طبقه مبتنى بر مکتب عدالت و تحقق وعده خداوند به طبقه مستضعفین پیش مى‏رود.» (49)

 

دین;ابزار دست‏حکومت

از دیگر مفروضات مارکس در نظریه دینى خویش، این است که همیشه دین را به عنوان ابزار دست‏حکام تلقى مى‏کند; بدین معنا که حکام براى مشروعیت‏بخشیدن اعمال خود به دین متوسل مى‏شوند. در همین راستا و بر اساس آنچه گذشت، شریعتى نیز ادیان را به دو نوع تقسیم مى‏کند: دینى که به صحنه اجتماع آمده و وارد سیاست‏شده و حکومت و سرنوشت مردم را به دست گرفته (اعم از حکومت‏حق یا حکومت‏باطل) و دینى که هنوز قداست‏خود را از دست نداده; زیرا وارد صحنه سیاست نشده است. از این تقسیم‏بندى دکتر شریعتى، چنین برمى‏آید که به نظر وى، دینى که وارد صحنه سیاست‏شود بدین وسیله، قداست‏خود را از دست مى‏دهد و لذا، نقش و جایگاه دینى که وارد سیاست‏شود این است که ابزار دست‏حکومت مى‏گردد و حکام از دین براى مشروعیت‏سلطه خود کمک مى‏گیرند:

«جامعه‏شناسى تاریخى و مذهبى به من نشان داده است که جهان‏بینى‏هاى فلسفى و مذهبى حاکم، همیشه انعکاسى از نظام اجتماعى و شکل زندگى مادى انسان‏ها بوده است و همیشه "وضع‏موجود" اجتماعى به صورت مذهب تبیین و تفسیر مى‏شده است و در حقیقت، نظام اعتقادى و مذهبى حاکم توجیه کننده نظام اجتماعى مادى بوده و حقیقت‏هاى آسمانى و لاهوتى تصویرى از واقعیت‏هاى زمینى و ناسوتى بوده‏اند. ...مذاهب موجود، مذاهب حاکم بر تاریخ همواره و بى‏استثنا، ابزار طبقه حاکم بوده‏اند، یکى از چهره‏هاى سه گانه وى بوده‏اند. طبقه روحانى در همه جامعه‏ها در بالاى جامعه قرار داشته‏اند. نقش مذهب توجیه فکرى و اعتقادى نظام حاکم، وضع موجود، تضاد طبقاتى و طبیعى نمودن و بلکه خدایى نشان دادن جایگاه اجتماعى فرد و هر گروه و هر طبقه در سلسله مراتب جامعه بوده است... مذاهب حاکم بر تاریخ، که سلاح معنوى طبقه حاکم بوده‏اند، در دست‏یکى از جناح‏هاى دیرینه و نیرومندش، سیمانى بوده‏اند که ساختمان چند اشکوبه هماهنگ و پر از تضاد و تناقض و شکاف جامعه‏هاى طبقاتى را در استبل‏هاى گوناگون سرواژى و بردگى و فئودالى و تجارى و اشکال مختلف اولیگارشى و اریستوکراسى و امپراتورى رسمى و حتى دموکراسى، قوام و دوام بخشیدند... خدایان مذاهب، حاکم بر تاریخ و یک پدر و خالق قوم خویش‏اند و دیگر اقوام مختلف پست و بیگانه خدایان پست و بیگانه دیگر...» (50)

شریعتى نتیجه دینى را که وارد صحنه سیاست‏شود، به عنوان ابزار دست‏حکام وابسته قلمداد مى‏کند: «این دین، دین طاغوت‏پرستى، دین ضد توحید، یعنى: ضد مردم، دینى که در تاریخ همیشه حکومت داشته، ابزار دست و آلت دست طبقه‏اى بوده است که براى کوبیدن و قانع کردن و ساکت کردن طبقه‏اى که هیچ چیز نداشته، همه چیز داشته است.» (51)



گروهی از دانشجویان ::: سه شنبه 87/5/8::: ساعت 7:0 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :98236
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : گروهی از دانشجویان[75]
نویسندگان وبلاگ :
علیرضا قصری
علیرضا قصری (@)[0]

سید محمد کاظمی قهفرخی
سید محمد کاظمی قهفرخی (@)[0]

میثم فرخی[0]

ما دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) تهران هستیم که با راه اندازی این وبلاگ سعی داریم تا علاوه بر انجام تکلیف درسی درباره ی مطالعات دین ،در این حوزه بر روی دین مسیحیت مطالعاتی را انجام دهیم
 
>>آرشیو شده ها<<
آشنایی با اعضا و اهداف وبلاگ
حج در مسیحیت
زیارت در مسیحیت1
زیارت در مسیحیت2
زیارت در مسیحیت3
مقاله علمی درباره زیارت در مسیحیت
زیارت
مسیحیت جهانی(قسمت اول)
مسیحیت جهانی(قسمت دوم)
مسیحیت جهانی(قسمت سوم)
تجدد در کلیسا(قسمت اول)
تجدد در کلیسا(قسمت دوم)
تجدد در کلیسا(قسمت سوم)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت اول)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت دوم)
نگاهى به مسئله ایمان از دیدگاه مسیحیت(قسمت سوم)
مناسبات میان اخلاق و عرفان مسیحی
کلیسای کاتولیک
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت اول)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت دوم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت سوم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت چهارم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت پنجم)
مقایسه دکترین منجیگرایی در اسلام و مسیحیت (قسمت ششم)
دین، مراسم مذهبی و فرهنگ
دین عامه، دین خاموش، دین پنهان (سخران:دکتر سارا شریعتی)(قسمت اول
دین عامه، دین خاموش، دین پنهان (سخران:دکتر سارا شریعتی)(قسمت دوم
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت اول)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت دوم)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت سوم)
دین خلاق: دیدگاه ماکس وبر - گرگوری باوم(قسمت چهارم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت اول)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت دوم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت سوم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت چهارم)
رویکردهاى اجتماعى‏در مطالعه دین(قسمت پنجم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت اول)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت دوم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت سوم)
نسبت دین، فرهنگ، و رسانه(قسمت چهارم)
پارادایم انسانشناسی دین(مایکل لامبک ترجمه: جبار رحمانی)
آخر الزمان در مسیحیت
ابهام در تحلیل پدیده دینی
پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین
سیر مدرنیسم در مسیحیت(قسمت اول)
سیر مدرنیسم در مسیحیت(قسمت دوم)
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانی‌پور ترجمه هادی
چند کتاب اینترنتی درباره ی مسیحیت(دانلود کنید)
رهبانیت در مسیحیت و مسیحیت رسمی
مسیحیت از نگاه یک مسیحی
کتاب مقدس
نهضت اصلاح گرایى کاتولیکى
تجربه ی دینی(قسمت اول)
تجربه دینی(قسمت دوم)
تجربه دینی(قسمت سوم)
تجربه دینی(قسمت چهارم)
تمدن غربى ، مسیحیت و روشنگرى (قسمت اول)
تمدن غربى ، مسیحیت و روشنگرى (قسمت دوم)
تحولات مذهبى در عصر اطلاعات (قسمت اول)
تحولات مذهبی در عصر اطلاعات(قسمت دوم)
ویژگی های کلی انسان شناسی دینی
دین و انسان(2)
دین و انسان(1)
عبادات و اعمال مسیحی(قسمت دوم)
عبادات و اعمال مسیحى(قسمت اول)
ایمان در آیین کاتولیک(1)
ایمان در آیین کاتولیک(2)
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<