1.آسیب شناسی دکترین منجیگرایی در اسلام برخی از فرقههای مسلمان با دریافتی ناصحیح از آموزه منجیگرایی، در انجام وظایف اسلامی خود، به ویژه در زمینه هدایت مردم و اجرای دو واجب مهم الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر دچار تفریط شدهاند. این عده با نقل روایتهایی بدین مضمون که «مهدی زمانی ظهور خواهد کرد که زمین پر از ستم و فساد شده باشد»،[67] هر انقلاب و حرکتی پیش از قیام منجی آخرالزمان را محکوم به شکست و نابودی میدانند و در برابر ظلمها و تجاوزها به اسلام و مسلمانان ساکت مینشینند و دیگران را هم به سکوت و ظلمپذیری و خفقان تشویق میکنند. اینان مهمترین وظایف دوران غیبت، یعنی صبر و انتظار مثبت و انقلابی و سازنده را به آموزههایی منفی و دست و پا گیر در وظایف اجتماعی تفسیر مینمایند. این افراد میگویند چون امام مهدی4 زمانی ظهور میکند که جهان پر از ستم و جور شده باشد، بنابراین، زمانی آن منجی به فریاد ما میرسد که صلاح به نقطه صفر برسد و حق و حقیقت طرفداری نداشته باشد. پس آنگاه که جز باطل، نیرویی حکومت نکند و فرد صالحی در جهان یافت نشود، دست غیب از آستین بیرون میآید. ما باید به جای تلاش در جهت نیکیها، کاری کنیم که روند ظهور و خروج منجی سرعت گیرد و بهترین کمک به این روند و بهترین شکل انتظار، اشاعه فساد، فحشا، ستم یا دستکم سکوت در برابر فساد حکومتهای ستمگر است.[68] در پاسخ اجمالی میتوان گفت که قیام مهدی(عج) برای پشتیبانی از مظلومانی است که شایسته حمایتند، نه ستمپذیران خاموش و رضایتدهندگان به ستم و تباهی. چنانکه شیخ صدوق از امام صادق(ع) نقل میکند که «ظهور منجی تحقق نمیپذیرد، مگر اینکه هر کدام از شقی و سعید به فرجام کار خود برسند». پس سخن در این نیست که سعیدی در دنیا نباشد و تنها اشقیا به نهایت درجه شقاوت برسند، بلکه سخن این است که هرکدام از گروه سعادتمندان و اشقیا به نهایت کار خود برسند.[69] از نظر روایات، در سرآغاز قیام منجی آخرالزمان، سلسله قیامهایی حق از سوی اهل حق و صلاح انجام میگیرد که معصومان و بزرگان دین آن را تأیید میکنند. قیام «یمانی» پیش از ظهور امام مهدی4، نمونهای از این سلسله قیامهاست.[70] پس روایات اسلامی انتظار منجی را افضل اعمال دانستهاند؛ انتظاری که در آن، هر فرد در برابر خود و جامعه مسئول باشد. این انتظار، تعهدآفرین و تحرکبخش است و عبادت به شمار میرود. 2. آسیب شناسی دکترین منجیگرایی در مسیحیت متأسفانه دکترین منجیگرایی در مسیحیت، در مواردی دستخوش انحرافها و بدعتهایی شده است که پیآمدهای آن به شدت، صلح جهانی و آینده بشری را تهدید میکند. یکی از آن موارد، پیدایش گروهی به نام «مسیحیان صهیونیست» است که با اندیشه بنیادگرایی در زمینه ظهور و رجعت منجی آخرالزمان، با شدت تمام به تشکیل دولت یهودی در فلسطین و پشتیبانی همه جانبه از رژیم اشغالگر قدس اصرار میورزند و آن را وظیفهای مقدس برای همه مسیحیان منتظر منجی میپندارند. ایشان بر اساس تفسیری انحرافی از کتاب مقدس، معتقدند جنگ آخرالزمان که به ظهور مجدد مسیح و پیروزی او و سپاهیانش خواهد انجامید، در صحرای «مجدّو» در فلسطین خواهد بود. همچنین نبرد «هارمجدّون»[71] که رویارویی نهایی ایمان و کفر است و به تشکیل دولت هزار ساله مسیح خواهد انجامید، در آن سرزمین و تنها پس از گردهمایی بندگان برگزیده خدا در قلمرو «ارض موعود» به عنوان یک ملت، رخ خواهد داد. گروههای صهیونیست مسیحی که شمارشان بر اثر تبلیغات گسترده به سرعت در حال افزایش است، معتقدند ظهور مجدد مسیح نزدیک است. از اینرو، برای تحقق نشانههای ظهور میکوشند خود را «مسیحیان از نو زاده شده» بنامند که «غسل تعمید مجدد» کردهاند. آنان انتظار دارند با این اعتقاد و عمل، نبرد خونین آرماگدون را نبینند و آزارهای حاصل از این جنگ را احساس نکنند، بلکه از سوی خدا به آسمانها ربوده شوند تا همزمان با بازگشت مسیح به زمین، همراه او به زمین بازگردند و دوران حکومت هزارساله او را ببینند.[72] مسیحیان صهیونیست بر اساس نوشتههای کتاب مقدس و تفسیرهایی که ارائه دادهاند، به هفت مرحله برای پایان جهان و ظهور مجدد مسیح اعتقاد دارند. آن مراحل عبارتند از: 1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛ 2. ایجاد دولت یهودی در آن سرزمین؛ 3. موعظه متون انجیل در بنی اسرائیل و دیگر مردم دنیا در سراسر زمین؛ 4. سرور و تنعم مؤمنان به کلیسا و ربوده شدن آنها به بهشت؛ 5. دوران فلاکت و ظلم و مصیبت عظیم به مدت هفت سال و نبرد با پیروان دجال؛[73] 6. وقوع جنگ «هارمجدون» در صحرای «مجدو» در اسرائیل؛ 7. شکست لشکریان دجال و استقرار پادشاهی مسیح (پایتخت این پادشاهی اورشلیم است و به دست یهودیانی که به مسیح پیوستهاند، اداره خواهد شد). برخی از گروههای صهیونیست مسیحی، ساخت معبد سوم سلیمان و ذبح گوساله سرخ مو را (همگام با باورهای صهیونیستهای یهودی) به مراحل یاد شده افزودهاند.[74] این اندیشه در میان گروهی از سردمداران حکومت کنونی ایالات متحده و برخی کشورهای اروپایی نفوذ کرده است. آنان با اعتقاد به اینکه یهودیان و اسرائیل قادر به اجرای برنامههای خدا در سرزمین موعود و آماده ساختن شرایط بازگشت دوباره مسیح هستند، امکانات نظامی و مالی و تبلیغاتی گستردهای در اختیار رژیم اشغالگر قدس میگذارند و در قبال کشتار مسلمانان مظلوم فلسطین و لبنان، نه تنها سکوت میکنند، بلکه به پشتیبانی کامل از این ژیم میپردازند.[75] نقد اندیشه صهیونیسم مسیحی اندیشه مسیحیت صهیونیستی رسواتر از آن است که به نقد و بررسی آن بپردازیم. این گروه، بیشتر به جریانی سیاسی شباهت دارد که برای کسب سلطه بر جغرافیای فرهنگی و خاکی مسلمانان (از نیل تا فرات) به آموزههای دینی تمسک جسته است. اینان زمینهسازی برای ظهور مسیح4 را بهانهای برای حضور در منطقه خاورمیانه، پشتیبانی از اسرائیل و لشکرکشی به کشورهای اسلامی مانند عراق و افغانستان قرار دادهاند. با وجود این، باورهای این گروه با بحرانهایی روبهروست: 1. پیشگوییهای کتاب مقدس، قابلیت تفسیر و تأویلی غیر از ادعای مسیحیان صهیونیست دارند. 2. زمینهسازی برای تحقق پیشگوییهای کتاب مقدس، هرگز مجوز نمیتواند جنایت و کشتار بیگناهان یا اخراج آنها از سرزمین اجدادیشان باشد. 3. سوءاستفاده از دین و تبدیل آن به ابزار سرکوبی ملت آزاده فلسطین، از نظر عموم دینداران و امتهای توحیدی (مسلمان و مسیحی و یهودی) محکوم است.[76] |
|