پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین(سارا شریعتی)
اولین تاثیرات از آن دورکیم است. آثار وبر نیز یکی دیگر از مهم ترین مراجع جامعه شناسی دینی بوردیو است که مقاله ای را نیز به تفسیر آن اختصاص داده است. مارکس به نوبه خود، جایگاه قابل ملاحظه ای در جامعه شناسی دین بوردیو دارد. بوردیو از دورکیم، ایده جامعه شناسی دین را، به عنوان فصلی از جامعه شناسی معرفت وام می گیرد و دین را به عنوان معرفتی که اجماعی را در خصوص معنای جهان در میان مردم به وجود می آورد، مورد بررسی قرار می دهد. وی بر نقش انسجام بخش اجتماعی دین تکیه می کند و در آثار انسان شناسانه اش، مطالعات دورکیمی را در خصوص مناسک، جادو و مشخصاً اشکال تقسیم بندی دینی تعمیق می بخشد. سهم وبر نیز در جامعه شناسی دین بوردیو قابل ملاحظه است. بوردیو به تبع وبر، جامعه شناسی دین را، یکی از ابعاد جامعه شناسی قدرت می داند و گفتارهای دینی را در راستای منافع دینی تولیدکنندگان، توزیع کنندگان و دریافت کنندگان این گفتارها تحلیل می کند. تحلیل بوردیو از تکوین تاریخی دستگاه متخصصان دینی نیز که عامل خودمختاری نسبی میدان دینی است، به نوبه خود وامدار وبر است.در تحلیل جوامعی که تفکیک گذاری نهادها در آن هنوز انجام نیافته است، بوردیو روش های جامعه شناسی و مردم شناسی را در هم می آمیزد و دین را به مثابه یک امر اجتماعی وابسته به دیگر امور اجتماعی و مشخصاً تقسیم کار مطالعه کند. خودمختاری میدان دینی اما از نظر بوردیو، به معنای استقلال مطلقش در رابطه با قدرت های سیاسی نیست. در جامعه شناسی بوردیو که در این زمینه متاثر از جامعه شناسی مارکس و مفهوم ایدئولوژی است، اعمال و بازنمادهای دینی در شکل دادن به یک جهان بینی مشخصاً محافظه کارانه در حفظ و مشروعیت بخشیدن به نظم موجود، نقش تعیین کننده دارند. با روشن کردن این مراجع و این تبار، باز هم به سختی می توان از جامعه شناسی دین بوردیو نام برد. برخی نپرداختن بوردیو به دین را، از این نظر تحلیل کرده اند که از نظر وی، دین در جوامع مدرن، یک نهاد رو به زوال است و دیگر دارای موقعیت اجتماعی ای که در دوره وبر یا دورکیم از آن برخوردار بود، نیست، و در نتیجه وی به نقش اجتماعی ادیان نهادینه کم بها داده و تحلیل های خود را صرفاً متوجه کلیسای کاتولیک و کاتولیسیسم فرانسه کرده است. اما عامل دیگری که شاید توضیح دهنده احتیاط بوردیو در برخورد با دین باشد، پرسش وی در خصوص شرایط امکان مطالعه جامعه شناسانه دین است. این پرسش را بوردیو نخست به مناسبت جلسه سالانه انجمن فرانسوی جامعه شناسی دین در دسامبر 1982 مطرح کرد و بعدها، در مقاله ای تحت عنوان جامعه شناسان باورها و باورهای جامعه شناسان، که در آرشیو علوم اجتماعی ادیان در سال 1987 انتشار یافت، جامعه شناسی دین را با آن مواجه ساخت.
پرسش این است؛ جامعه شناسی دین، آیا می تواند واقعاً یک جامعه شناسی علمی باشد، زمانی که جامعه شناس خود، به درجات و با مواضعی متفاوت در میدان دینی مشارکت دارد؟ از نظر بوردیو، دشواری جامعه شناسی دین در این پرسش نهفته است. نه به این دلیل که میدان دینی از دیگر میدان ها واجد پیچیدگی ها و سختی های بیشتری است بلکه به این دلیل که اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق داشته باشد، چنان در باورهای موجود این میدان سهیم است که دیگر نمی تواند فاصله لازم را برای تحلیل آن حفظ کند و جامعه شناسی اش، بیش از آنکه جامعه شناسی ادیان باشد، به یک جامعه شناسی دینی بدل خواهد شد، و از سوی دیگر، اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق نداشته باشد، دین را تنها، «همچون یک شیء» از منظر بیرونی مطالعه خواهد کرد و از بخش مهم اطلاعاتی که لازمه تحلیل اوست، محروم می ماند. این دوگانه ای ا ست که هر جامعه شناس دین با آن مواجه است.
از نظر بوردیو، مساله ایمان جامعه شناسان دین به خدا، به نهاد دین و آموزه های کلیسایی نیست، قرار نیست که جامعه شناسان دین را مورد بازجویی و تفتیش عقاید سیاسی و اخلاقی قرار دهیم، بلکه مساله این است که باورهای دینی یا ضددینی، تا چه حد در انتخاب موضوع مورد مطالعه و تحلیل آن می توانند تعیین کننده باشند. به گفته بوردیو هر جامعه شناس دین باید از خود بپرسد که وقتی از دین حرف می زند، آیا می خواهد مبارزاتی را که در طول تاریخ بر سر مسائل دینی به وجود آمده است، بفهمد و تحلیل کند یا اینکه می خواهد در برابر این مبارزات موضع بگیرد. فهم این نکته از آن رو اهمیت دارد که همواره کسانی هستند که می کوشند از جامعه شناسی برای پیشبرد مبارزات درون میدان دینی که خود نیز با آن درگیرند، استفاده کنند.
از نظر بوردیو پرهیز از بدیل مطالعه درونی/ بیرونی، بومی/ خارجی... ممکن اما بسیار سخت است و برای فراروی از این بدیل، می بایست همه پیوندها، همه اشکال مشارکت و تعلق عینی یا ذهنی را بی چون و چرا عینیت بخشید. هدف از جامعه شناسی جامعه شناس، جامعه شناسی ای که بوردیو در تحلیل جامعه شناسان دین به کار می گیرد، در واقع همین سنجش موقعیت جامعه شناس با میدان کارش و عینیت بخشیدن به تعلقات اوست. تا بدین ترتیب جامعه شناس بتواند با تعینات اجتماعی خود، مواجه شود و با ارائه یک صورت بندی علمی از آنها، مهارشان کند. جامعه شناسی ای که بوردیو در مورد خود نیز به کار می بندد، آنجا که اشاره می کند؛ «من در ذهن خود، همه کژی هایی را که از سنت لائیک به ارث برده ام، کشف کردم. کژی هایی که پیش فرض های ضمنی علم، تقویتشان کرده بود.
موضوعاتی هست که یا بدان نمی پردازیم یا در خصوصش احتیاط بسیاری به خرج می دهیم. شیوه های پرداختن به برخی از این موضوعات کمی خطرناکند و از این رو است که نهایتاً کژی هایی را که علم ناگزیر برای ساخت خود، پذیرفت، قبول می کنیم. احساس می کنیم هر چه که جزء موضوعات سنتی دین و متافیزیک هست، را - به دلیل ورود به حرفه خود- باید در پرانتز بگذاریم، نوعی فروخوردگی که به طور ضمنی از متخصص انتظار داریم.» پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین به نوعی، به پرسش کشیدن خود نیز هست و هشداری به جامعه شناس، تا دریابد که شرایط امکان مطالعه علمی را جز با پرسش مدام از خود و کشف و بیان کژی های میراثش، نمی تواند مهیا سازد.