ویژگی های کلی انسان شناسی دینی معاصر
انسان شناسی دینی معاصر ،ممکن است باشیوه های زیر مشخص شود:
1- انسان شناسی دینی معاصر با تجربیات «عملی» مذهبی همنوایی می کند : مذهب در میدان ، درمیان توده مردم واحساس گرایش موجود میان تصورات رسمی نهادینه شده با چندخداگرایی و حتی فضای عمده زندگی مذهبی. این {دیدگاه} بخشی از نتیجه تاکید انسان شناسی تاریخی بر" زندگی مذهبی اولیه و غیرمکتوب" است، مذهبی که با مسیحیت اروپای غربی ویا با یهودیت به طورآشکار شباهت ندارد. پس انسان شناسی دینی گرایش به خصوصیات برجسته زندگی مذهبی دارد- پرستش روح، آئین مقدس ،مالکیت – به عنوان عناصری که ضدیت با ایده الهای متخصصان مذهبی – یا دیدگاه های بیرونی سفسطه گری های مذهبی و مکتب گرایی دارد.
2-شاخه های انسان شناسی دینی معاصر، به دودسته نظری وعملی تقسیم می شود.چرا که زیرمجموعه های انسان شناختی در اصول عقلانی متداولی شریک هستند. شیوه های زیادی در انسان شناسی دین وجود دارد که مانند سایر زیرشاخه های آن است.پیروان دورکیم، وبر، مارکسیست ها، فرودیست ها، ساختارگراها وکسانی که تحت تاثیر تئوری های معاصرند، خودشان راه های تفسیر انسان شناسی دینی را برای خود یافته ویا در حال یافتن اند.
3- اگرچه تلاش های انسان شناسی دینی معاصر،برای چیرگی بر پیش داوریهای غربی فهم های سوگیری شده نسبت به دین،عیوبی دارد اما هنوز ارزشمند است مانند کارهای پریچارد،مالینفسکی، تایلور، استروس.دردهه 60،برای تمرکز و نتیجه گیری از تعاریف دین، با انعطاف بیشتر، تعاریف جایگزین و کارهای مشروط روی این آن ها را آغازکردند.برای مثال گلیفورد گیرتز، دین را به عنوان نماد هایی تعریف کرد که انحصارا به طور واقعی مومنین با شیوه های متنوعی می فهمند.یا ملفورد اسپیرو در پاسخ به دورکیم به طور متقاعد کننده ای مذهب را آن دسته فعالیت ها وتجربیاتی که مستلزم سروکار داشتن با ماوراء است ،تعریف کرد.این ها همگی تا سال هایی رونق داشتند ،اگرچه {هنوز}سودمندند.
4- درپایان من معتقدم انسان شناسی دینی معاصر بر میدان تاکید می کند. درحقیقت میدان یعنی مجموعه ای انسان شناختی از دین درکنار مطالعات دینی و شاید بزرگترین سهم انسان شناسی دینی معاصر همین مطالعات دینی باشد.انسان شناسان دینی پیوسته از دانش عمیقی سخن می گویند که میدان به عنوان پادزهری در برابر سهل گیری ها و رهیافت های سطحی نگر نسبت به مطالعات دینی تطبیقی عمل می کند.