سیر مدرنیسم در مسیحیت(قسمت اول)
«نویسنده مقاله درصدد ارائه سیر مدرنیسم در جهان مسیحیت است. در این مورد، لیبرالیسم و مدرنیسم را کاملاً مرتبط دانسته و از آزاد اندیشی (لیبرالیسم) به عنوان زمینه ساز ورود اندیشه های مدرن در عرصه های دینی یاد می کند. لیبرالیسم در ابتدا معنای مثبت و مطلوبی در محافل دینی و کلیسایی نداشته است به نحوی که اندیشمندان مسیحیت در ابتدا به شدت آن را محکوم می کردند، اما جسته جسته نه تنها معنای منفی آن از ذهن ها رخت بربست بلکه معنای مثبت و مطلوبی یافت و آشکارا مورد ستایش و تحسین قرار گرفت. و از اینجا بود که دیگر تجددگرایی (مدرنیسم) جایگزینی ارجح برای لیبرالیسم گشت و در سراسر اندیشه مسیحیت نفوذ کرد.
نویسنده در ادامه با دقتی کم نظیر به بحث درباره «پروتستانتیسم لیبرال» و بررسی مراحل تاریخی مختلف آن می پردازد و در این بین به اشکال گوناگون لیبرالیسم اشاره کرده و مورد موشکافی قرار می دهد. آن گاه به بررسی مدرنیسم در مذاهب مختلفی چون کاتولیک و... به نقد و بررسیِ «لیبرالیسم» و ذکر نقاط ضعف و قوت آن پرداخته است.»
معمولاً ابهام دو واژه به هم مرتبط «آزاد اندیشی»? و «تجددگرایی»?به هنگام کاربردشان در بستر دینی یا کلامی، کم تر از ابهام آن ها در سایر بسترها نیست. آن گونه که تی. اس. الیوت?بیان داشته: «آزاداندیشی چیزی است که نیرو [های نهفته جامعه] را آزاد می کند و نه انباشت. آزاداندیشی سست کننده است تا تقویت کننده. آزاداندیشی حرکتی است که چندان که با نقطه آغازینش قابل تعریف و تشخیص است با نقطه پایانش قابل تعریف و تشخیص نیست. [هدف ]و سمت و سوی حرکت آزاداندیشی، نامشخص است.» بدین لحاظ این که تا چه حد بتوان محتوای مجموعه ای از آموزه ها یا اصول را «آزاداندیشانه» دانست وابسته به این است که این آموزه ها یا اصول، تا چه حد از [سنتی ]و ارتدکسی بودن فاصله گرفته یا آن را سست و تضعیف کرده و یا به اصلاح و تعدیل آن پرداخته است. تقریباً همه آنچه که گفته شد در مورد «تجددگرایی» نیز صادق است، تجددگرایی هم به آنچه که امروزه وجود دارد اشاره می کند و هم به اموری اشاره می کند که مشخصه امروز یا گذشته بسیار نزدیک دانسته شده و لذا بدین معنا و در تقابل با آنچه که نشان دهنده یک سنت ثابت یا میراث تاریخی خاصی است، مورد توصیه واقع شده اند. بر اساس آنچه گفته شد تعریف این دو واژه توأم با مشکلاتی خواهد بود و برای درک معنای هر یک از این دو واژه، بهترین راه، مشاهده نحوه استعمال آن ها در واقع، و به ویژه، ثبت و ضبط حداقل مدلولِ مورد توافق و مشترک آن هاست.
واژه آزاداندیشی در اوایل قرن ?? برای دلالت بر «اتخاذ نظرات آزاد اندیشانه در سیاست و الهیات» به کار رفته است. این واژه به لحاظ الهیاتی / کلامی، در ابتدا مفهوم مثبتی نداشته است. لذا ادوارد اروینگ? در سال ???? اظهار داشت که «در حالی که دین عین تکلیف? است... آزاداندیشی عین عدم تکلیف است.» جان هنری نیومن? فراتر رفته و در سال ???? از «جدی ترین متفکران مسیحی» به عنوان کسانی نام برد که ویژگی بارز دجّال?را (که بر طبق تقدیر الهی در آخرالزمان ظهور خواهد کرد) روحیه آزاداندیشی می دانند. وی در سال ???? با این بیانات به نکوهش از آزاداندیشی پرداخت که آزاداندیشی، آزادیِ دروغین اندیشه، یا به کارگیری اندیشه در مواردی است که از منظر ساخت ذهن بشری اندیشه نمی تواند موفقیتی به ارمغان آورد و لذا بی مورد است. وی با ایجاز بیش تری آن را به عنوان «اصل ضد جزمیت (یعنی اصل ضد اصول بی چون و چرای مسیحی) محکوم کرد.
اما به تدریج این منظر جای خود را به دیدگاه هایی از سوی الهی دانانی داد که کم و بیش به انتقاد از اصول اعتقادی مأثور یا برداشت های سنتی از متون مقدس می پرداختند. و لذا به کارگیریِ واژه «آزاداندیش» در تقابل با نگرش هایی که بدان ها به نحوی تحقیرآمیز با عناوینی چون «سنت گرا»?، «جزم اندیش»??یا حتی «مخالف روشنگری و اصلاحات»??اشاره می شد، مورد تحسین و قبول قرارگرفت. به علاوه، آزاداندیشی نه تنها برای دلالت بر میل به اصلاح یا حتی انکار آموزه ها یا اعتقادات خاصی که معمولاً در ارتباط با تعالیم دینی مأثور بودند، به کار می رفت، بلکه برای اشاعه دیدگاه هایی با ماهیت مثبت تر نیز به کار می رفت. [دیدگاه هایی] از قبیل آزادی پرسش گری و تتبع و نیز این عقیده که علوم جدید در صورتی که به درستی بنا نهاده شوند هیچ گاه مخالف حقایق بنیادین دین نخواهند بود، بلکه نوری خواهند بود که در پرتو آن چنین حقایقی روشن و یا تقویت می شود. و بدین قرار بود که عنوان «آزاداندیش» از سوی شمار رو به رشدی از متفکران و علمای پروتستان در اواخر قرن ?? و اوایل قرن ?? مورد تمجید و تعریف واقع شد.
تقریباً در همین زمان بود که واژه «تجددگرایی»، به خصوص در محافل مربوط به کلیسای انگلستان به عنوان نام جایگزین و ارجح برای چنین آزاد اندیشیِ الهیاتی رواج یافت. اما تجددگرایی مدت مدیدی در معنایی دقیق تر و برای اشاره به نوعی دیدگاه الهیاتی مترقی که در دوران اسقفیِ لوئیِ سیزدهم و پیوس پنجم در کلیسای کاتولیک روم دیده می شد، مورد قبول بوده است، و امروزه نیز تلقی بسیاری آن است که بهتر است استعمال این واژه محدود به همین معنای اخیر باشد. تعبیر «مذهب کاتولیک آزاداندیش» نیز دال بر گرایشات خاصی در مذهب کاتولیک قرن ?? به خصوص در فرانسه می باشد، اما دغدغه خاطر آن بیش از آن که الهیاتی / کلامی باشد بیش تر سیاسی و اجتماعی بود.
نگرش هایی که به یک معنا می توان آن ها را «آزاداندیش» یا «تجددگرا» دانست در سرتاسر تاریخ اندیشه مسیحی به دفعات مکرر رخ داده است، اما جنبش ها یا گرایشاتی که معمولاً متضمن یکی از این عناوین است مربوط به وقایع قرن ?? یا ?? می باشد و مقاله حاضر با توجه و میل به روشن گویی این قید را مراعات خواهد کرد.