دین و مدرنیته: گفتگو با براین ترنر(محمدرضا جلانیپور ترجمه هادی نیلی )
براین ترنر (Bryan Turner)، جامعهشناس شهیر انگلیسی تا سال 2005 ریاست دانشکدة علوم اجتماعی و سیاسی دانشگاه کمبریج انگلستان را به عهده داشت و هماکنون نیز در موسسة پژوهشی آسیا در سنگاپور ریاست گروه تحقیقاتی جهانیشدن و دین را برعهده دارد. وی که در زمینة نظریة اجتماعی و جامعهشناختی، جامعهشناسی دین (به ویژه جامعهشناسی اسلام) و جهانیشدن آثار درخشانی منتشر کردهاست هماکنون در حال تألیف اثری در باب جامعهشناسی دین برای انتشارات دانشگاه کمبریج است. با این متخصص برجستة دین در دنیای جدید مصاحبهای اختصاصی انجام دادهایم که در پی میآید. فهرست کتب براین ترنر برای مطالعة علاقمندان در پایان مصاحبه آورده شدهاست.(1)
* تجربة انقلاب ایران چه کمکی به فهم بهتر جایگاه دین در دنیای جدید کردهاست؟
البته من در جایگاهی قرار ندارم که به ایرانیان دربارة انقلاب خودشان نکاتی را یادآور شوم. غربیها معمولاً انقلاب اسلامی را کار یک شخصیت – آیتالله خمینی – میدانند. اما به گمان من علاوه بر وی که تأثیری کلیدی بر تاریخ ایران معاصر گذاشتهاست باید به افرادی چون علی شریعتی و بعد از انقلاب به عبدالکریم سروش هم توجه شود. من شخصاً با توجه به رشتة تحصیلیام به خواندن آثار و آراء آنها در باب دموکراسی، مدیریت سیاسی جامعه، سکولاریسم و حقوق علاقمندم. در فضایی که تحت تأثیر ناآرامیهای خاورمیانه، بحران در عراق، بیثباتی در افغانستان و فقدان و اعتماد و درک متقابل میان جهان اسلام و غرب به وجود آمده، اندیشة برخورد تمدنها وجاهت قابل توجهی پیدا کردهاست. اما خواندن آثار روشنفکران ایرانی ما را امیدوار میکند که هنوز گفتگویی معنادار میان جهان اسلام و غرب ممکن و ضروری است. انقلاب ایران علل پیچیده و مؤلفههای متضادی داشت، ولی به غرب نشان داد تشیع حاوی اندیشههای انقلابیای بود که میتوانستند بدیلی برای ملیگرایی، امپریالیسم غربی و سکولاریسم لیبرال باشند.
در عین حال، میراث انقلاب اسلامی پرسشهای مهمی در باب رابطة دین و سیاست، تأثیر آموزش بر تودهها، مدیریت رشد اقتصادی و «دولت نفتی» در اذهان ایجاد کردهاست. انقلاب ایران همچنین یکی از پرسشهای مهم پیش روی اسلام (و مسیحیت) را بدون پاسخ گذاشتهاست: نقش اجتماعی زنان در یک جامعة مدرن چیست؟ زنان چه نقشی در حیات دینی جامعه دارند؟ چه کسی برای دفاع از زنان مشروعیت دینی دارد؟ آیا زنان میتوانند سخنگویان خود باشند؟
*پارهای از جامعهشناسان دین مدرنیته را یکی از میوههای دین میدانند و عدهای دیگر درست برعکس مدرنیته را حاصل قد راست کردن انسان در برابر دین. شما بر چه رأیید؟
در هر دو رأی رگههایی از حقیقت یافت میشود. بر اساس تفسیری رادیکال از آثار ماکس وبر میتوان مدعی شد که دین مدرنیته را تولید کرد. تالکوت پارسونز، جامعهشناس شهیر آمریکایی هم معتقد بود که فردگرایی، تحرک و پویاییِ جامعة آمریکایی ریشه در پروتستانتیزم دارد. از سوی دیگر، اگر به عصر روشنگری در اروپا بازگردیم، بسیاری از اندیشمندان برجسته را در تقابل با کلیسای حاکم مییابیم. فلاسفهای چون دیدرو و روسو با حمایت از حقوق زنان، آزادی بیان، انتخابات آزاد و غیره، در برابر کاتولیسیسم محافظهکار قرار میگرفتند و در عین حال دینی جدید – انسانیت – را برمیگرفتند.
*با این موضع دربارة ریشههای مدرنیته، دین در دنیای جدید را رو به رشد میدانید یا رو به افول؟
به نظر میرسد که دین رو به افول نیست. امروز با این اندیشه آشنا شدهایم که مدرنیته میتواند گونههای مختلفی داشتهباشد. میتوان مدعی شد که گونهای از مدرنیته که توسط مارکسیسملنینیسم به عنوان مبنای سوسیالیسمِ روسی و چینی پذیرفتهشده بود تا اواخر دهة 1980 تا حد زیادی با شکست مواجه شد. دین در هر دو این جوامع در حال بازگشت دوباره است. نخبگان سیاسی چین به قدرت مرکزی و یک ایدئولوژی سکولار، با قدرت چسبیدهاند اما از فعالان کاتولیک و فرقة فالونگونگ (Falungong) در هراسند. به نظر میرسد که ملیگرایی سکولار و مارکسیسملنینیسم در مناطق مختلف جهان از جمله مصر، سوریه، روسیه، آسیای مرکزی و چین به شکست انجامیدهاست. بینش لیبرال و سکولار نویسندگانی چون فوکویاما در غرب نیز تا حدودی با بحران چندفرهنگیگرایی (multiculturalism) به چالش کشیدهشده است. اکنون با مسألهای مشترک مواجهیم: آیا احیای دین به عنوان مبنایی برای هویت شخصی و سیاسی به برخورد اجتنابناپذیر تمدنها میانجامد؟ آیا میتوانیم نوعی "جهانوطنیگرایی" (cosmopolitanism) بیافرینیم که تنوع دینی را در بر بگیرد؟ اسلام از ادیانی است که پاسخهایی به این مسألة مشترک در چنته دارد؛ مثلاً پاسخهایی از جنس آثار محیالدین عربی.
سبک زندگی منضبط دینی و جهانشناسیِ دینی در شکلگیریِ فرهنگهای جهان نقشی تعیینکننده داشتهاند. با سقوط کمونیسمِ خداناباورانه و با بحران انسانگراییِ لیبرال، دین احیاگر به انسانها – به خصوص تودههای محروم و به حاشیهرانده شده – پیام امید و عدالت عرضه میکند. دینی که به یک معنا خاستگاه و محلِ کِشت مدرنیته بود، ممکن است به گور مدرنیته نیز تبدیل شود. به عبارت دیگر دین هم گهوارة مدرنیته بوده و هم شاید گور آن.
*مهمترین بحرانی که برای دین در دنیای مدرن پیش میآید را چه میدانید؟ از منظری جامعهشناختی، مهمترین بلایی که در این جهان بر سر دین میآید چیست؟
مدرنیته برای دین بحرانی ویژه ایجاد میکند: "بحران اقتدار". در گذشته اقتدار دینی معمولاً به تربیت متخصصانی (کشیشها، اسقفها، خاخامها، راهبها، مفتیها، ملاها، شیوخ و ...) بستگی داشت که به حفظ و تفسیر متون مقدس (قوانین، کتب مقدس، وحی، و پیامهای نبوی) میپرداختند و تفسیر خود از این متون را به عوامِ عمدتاً بیسواد و آموزشندیده انتقال میدادند. اما در جهان مدرن، افزایش سطح آموزش عامة مردم، انحصار رهبران دینیِ رسمی را به چالش کشیدهاست. امروزه متون مقدس به طور مداوم در تارنماهای اینترنتیای که قابل کنترل نیستند مورد بحث و تبادل نظر آزاد قرار میگیرند. شبکههای تلویزیونی پرشماری نیز پیامهای مذهبی متفاوتی مخابره میکنند. نوارهای کاست و فایلهای صوتی وعظِ واعظان هم در اقصا نقاط جهان میان پیروان و ادیان و فرق گوناگون دینی دست به دست میگردند. تغییراتی از این دست از یک منظر نشانگر دموکراتیکشدنِ دین است، زیرا فهم متون مقدس دیگر در انحصار متکلمین، عُلما، رهبران و شخصیتهای دینیِ رسمی نیست.
گروهی از دانشجویان ::: سه شنبه 87/5/8::: ساعت 7:11 عصر