ملکیان: اگر «دین شخصی» را به معنای صِرْفِ انتساب به یک دینِ خاصّ، که امری تاریخی، عارضی، و غیراختیاری و ناارادی است، نگیریم، بلکه به معنای التزام آگاهانه و خودخواسته به احکام و تعالیم یک دین خاصّ، در دو ساحتِ عمل و نظر، بگیریم، میتوانیمگفت، که تجربهیِ دینی نوعِ اوّل (از سه نوعی که در جواب سؤال اوّل گفتم.) میتواند مقصد دین شخصی باشد. توجّهداشتهباشید که گفتم: «میتواند»، نه «باید»؛ یعنی ضرورتی در کار نیست، بلکه صِرفاً امکان دارد، که تجربهی دینی مقصد دینِ شخصی باشد. «مقصد» را نیز به هردو معنای متصوّرش بهکارمیبرم، یعنی هم به معنای «هدف» و هم به معنای «نتیجه»؛ و پیداست که این دو با یکدیگر فرقدارند. هدف چیزی است که عامل، از انجام دادنِ عملِ خاصّ، وصول به آن چیز را میخواهد و طلبمیکند، یا امید و توقّعدارد، خواه در واقع هم به آن چیز برسد و خواه نرسد. نتیجه، چیزی است که عامل پس از انجام دادنِ عملِ خاصّ و بر اثر آن عمل به آن چیز میرسد، خواه آن را خواسته و طلبکردهباشد، یا امید و توقّع رسیدن به آن را داشتهباشد و خواه نه. به عبارت دیگر، هدف چیز مطلوبی است که پیش از دست یازیدن به عمل ارادهشدهاست، خواه پس از عمل حاصل آید و خواه نیاید؛ و نتیجه چیز حاصلی است که پس از انجام یافتن عمل عائدمیشود، خواه پیش از عمل ارادهشدهباشد و خواه نشدهباشد (و موفقیت در یک عمل چیزی نیست، جز انطباق هدف بر نتیجه). با این توضیحات، مقصودم روشنتر میشود: میخواستم بگویم که ممکن است هدف یک شخص، از التزام نظری و عملی به یک دین خاصّ، حصولِ تجربهی دینی (نوع اوّل) باشد و ممکن هم هست که نتیجهی التزام نظری و عملی به یک دین خاصّ، حصول تجربهی دینی (نوع اوّل) برای شخص باشد، و در هیچیک از دو حال ضرورتی در کار نیست. امکان اینکه تجربهی دینی نوع اوّل، مبدأ دین شخصی هم باشد، منتفی نیست؛ کمااینکه چه بسا بتوان لااقل در باب بعضی از بنیانگذاران ادیان و مذاهب چنین ادّعایی داشت.