تجدد در کلیسا(قسمت سوم
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از نقل فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول 1385
نویسنده: جان - رته
مترجم: صالح - حسینی
5. تاریخ نگاری و نتیجه گیری
سرگذشت اندیشه مدرنیسم مستور در کلیسا از 1910 حاکی از عواقب ناگوار محکومیت (1907) است. لئونس دگراندمیسون، سردبیر مجله Etudes در دوران بحران، نظر لیبرال ـ پیشرو را درباره بحران در جایی خلاصه می کند که مدرنیست را به این صورت تعریف می کند که وی کسی است که بین «مواضع سنتی و مدرن» در تعالیم مسیحی به جدال معتقد است و در مواجهه با این جدال بر آن می شود که از بین این دو «نظر سنتی است که باید با نظر مدرن منطبق شود». پیشروان چنی استدلال می کرده اند که خطای مردنیست نباید سبب شود که کار حیاتی مقترن ساختن حقیقت سنت با حقیقت مدرنیته وانهاده شود. آنها در تعالیم مسیحی خواستار تحول بوده اند، همان که بلوندل به صورت «خلقت مداوم» تعریف کرده است، خلقتی که «از نقطه آغاز می شود و رشد خود را تبدل جوهری(3) می دهد». این تبدل جوهری را بلوندل نقطه مقابل تکامل می داند که، به نظرش، تغییر حاصل از «فشارهای بیرونی» است و بس. پیشروان تاریخ گری را مردود می دانسته و خواهان علم کلام بهتری بوده اند. ژان ریویر، مورخ پیشرو ـ البته با معیارهای 1929 بخران گفته است که کوشش مدرنیست، به جای اصلاح، انقلاب بوده است و به پایان که می رسد «بنیان های عینی اصل عقیدتی کاتولیک» را نابود می سازد.
بحران تجدد در کاتولیسم، اگر از منظر عام تاریخ فکری دوران مدرن به آن بنگریم، نمونه ای است که از انتقال ناتمام اندیشه ها بین دو فرهنگ که، به رغم میراث مشترک، در آغاز قرن بیستم سخت از یکدیگر متمایز بوده اند. تفکر پروتستان و علمی حکومت ملی ملکی و تبدیل ساختارها و ایدئولوژی های طبقاتی آن به پایمردی صنعتی شدن و تجارت جهانی، دنیایی می آفریند که تقریباً جملگی اصول آن با جهان کاتولیک محاط در آن بیگانه است.