تجدد در کلیسا(قسمت اول
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول 1385
نویسنده: جان - رته
مترجم: صالح - حسینی
1. مقدمه
اصطلاح «تجدد» (مدرنیسم)، در بافت تاریخ مذاهب که استعمال شود، به مجموعه اندیشه های انتقادی و فلسفی و کلیسا شناختی(1) دلالت می کند که تعدادی از روشنفکران کاتولیک اروپایی در فاصله 1890 تا 1910 به آن پرداخته اند و نیز خاصه به محکوم کردن نظام مند این اندیشه ها توسط پاپ پیوس دهم در 1907 اطلاق می شود. همین طور هم دلالت می کند به نهضت گسترده و ریشه ای برای اصلاح در کلیسای انگلیس، که اواخر قرن نوزدهم شروع می شود و درسال های پس از جنگ جهانی اول به اوج می رسد. این اصطلاح را، در معنای توسعی و بدون ارجاع کلامی دقیق، به متضاد قشری گری، یا معادل آیین پروتستان لیبرال، نیز ـ خاصه در ایالات متحده ـ به کار برده اند. تازه از این کلی تر، کوشش های معمول در مذاهب سنتی و از جمله مذاهب شرق برای سازوار شدن با تمدن ملکی و علمی دنیای مدرن غرب را نیز تجدد توصیف کرده اند
الفاظ «متجدد» و «تجدد» در اصل از نظر معنا سلبی و جدلی بوده است. متجدد بودن به معنای بدعت گرا شدن بوده است. سه نسل در کاتولیسم رم «شائبه تجدد» به طرز مؤثری زندگی ها را بر یاد می دهد و به توجه جدی به اندیشه های نو پایان می دهد. در آنچه ذیلاً می آید، لفظ «تجدد» به اطلاق این کلمه در قلمرو پاپ دلالت می کند و لفظ «متجدد» هم محدود شده است به اندیشه های کسانی که مستقیماً مشمول محکومیت شده اند، با این حال باید توجه داشت که اشخاص درگیر و همین طور هم مورخان همدل این نهضت استعمال کرده اند بهتر است این نیز معلوم شود که برای اکثر معاصران این بحران، درون و بیرون کلیسا، اندیشه های متفکران غیر اسکولاستیک، یا کلی تر، متفکران بیرون از قلمرو پاپ، از موهلر توبینلنی گرفته تا اسقف نیومن اکسفوردی و موریس بلوندل ـ چندین دهه مشکوک بوده است.
دو وظیفه دغدغه خاطر تعدادی از روشنفکران روحانی و غیرروحانی کاتولیک بوده است. هم اینان بوده اند که در آغاز قرن [بیستم] در مقام اشخاص فهم بحران پدیدار می شوند. وظیفه نخست، تکوین نقد کتاب مقدس بوده است که با معیارهای تاریخنگاری قرن نوزدهم علمی باشد و نیز پشتیبان اصول اساسی تعالیم کاتولیک باشد. وظیفه دوم نیز ایجاد زبان فلسفی تازه ای بوده است که آیین کاتولیک را با اسباب دفاع در خور آدم های قرن بیستم مجهز گرداند. دو اصل بر این دو وظیفه غالب بوده است. اول این اعتقاد بوده است ک اگر قرار باشد آیین کاتولیک در نقد با علم کلام دچار تغییر گردد، این تغییر لازم است از درون بیاید؛ لازم است اندیشه های تازه را کسانی عرضه کنند که وفاداری و ایمان شخصی آنها فراتر از نقد باشد. دوم هم اینکه مذهب و فرهنگ کاتولیک به صورتی نشان داده شود که مکمل بینش انسان و جامعه ای باشد که متفکران مدرن از دوران اصلاح دین پدید آورده اند.